زندگی نامه ی شهید احمد پلارک
منوچهر پلارک معروف به سید احمد پلارک فرزند عباس متولّد۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ ه.ش. و اصالتاً تبریزی بود.در شش سالگی پدر را از دست داد و چون تک پسر خانواده بود علاوه بر تحصیل، بار مسئولیّت خانواده را نیز برعهده گرفت و تن به کار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج یاری دهد.
او در خیابان ایران میدان شهدا و در محلّه ای مذهبی زندگی می کرد. مسجد حاجآقا ضیاءآبادی”علی بن موسی الرّضا” مأمن همیشگی اش بود. وی دائماً به منطقه می رفت.
تشابه شهید احمد پلارک به حنظله ی غسیل الملائکه
شهید احمد پلارک شبیه به یکی از سربازان پیامبر در صدر اسلام، “حنظله ی غسیل الملائکه” است. “غسیل الملائکه” به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده باشند.
در تاریخ اسلام آمده که حنظله ی غسیلالملائکه که از یاران جوان پیامبر بود، شب قبل از جنگ احد ازدواج می کند و در حجله می خوابد. فردا صبح، زمانی که لشگر اسلام به سمت احد حرکت می کرد، برای رسیدن به سپاه بسیار عجله کرد و بنابراین ترسید که غسل کند. او در این جنگ شهید شد و ملائکه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتی غسل دادند. پیکر او بوی عطر گرفته بود که بعد، پیامبر بالای پیکر او آمد و از این واقعه خبر داد. شاید به همین خاطر باشد که همیشه قبر شهید پلارک نیز خوش بو و عطر آگین است..
مظلومیت شهید سید احمد پلارک
سید احمد در والفجر ۸ از ناحیه ی دست و شکم مجروح شد، امّا کمتر کسی می دانست که او مجروح شده است.
اخلاص شهید سید احمد پلارک
درباره ی حضورش در جبهه به کسی چیزی نمی گفت، اگر کسی هم درباره ی حضورش در جبهه سوال می کرد، طفره می رفت و چیزی نمی گفت.
خواهر شهید پلارک درباره ی او می گوید:
احمد می گفت: از این که تمام وقت خود را صرف رسیدگی به کارهای دسته و نیروها کرده ام و وقتی برای خودسازی و خودشناسی خودم ندارم، خیلی ناراحتم. تصمیم گرفتم به گردان دیگری بروم که کسی مرا نشناسد و در آنجا بتوانم کمی به خودم برسم. او این کار را انجام داد. او رفت و تدارکات چی یکی از دسته ها در گردان دیگری شد.
او فرمانده ی آر.پی.جی زن های گردان عمار در لشگر ۲۷ حضرت رسول (صلّی اللّه و علیه و آله و سلّم) بود. امّا به عنوان یک سرباز معمولی در یکی از پایگاههای زمان جنگ، کار می کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های پایگاه بود و همیشه بوی بدی بدنش را فرا می گرفت. در یک حمله هوایی در حال نظافت بود که موشکی به آن جا برخورد می کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود.
ایثار شهید سید احمد پلارک
یک بار سید احمد با تعدادی از رزمنده ها، در منطقه تصمیم به عبور از یک رودخانه را داشتند، زمستان بود و هوا به شدّت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: اگر یک نفر مریض شود، بهتر از این است که همه مریض شوند. بنابراین یکی یکی بچّه ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار معلوم شد، شلوارش یخ زده و پاهایش خونی شده بود.
ارادت شهید سید احمد پلارک به حضرت زهرا سلام الله علیها
گردان عمّار لشکر ۲۷ حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، هیأتی به نام متوسّلین به حضرت زهرا علیها السلام داشت. هر روز، در این هیأت، بعد از نماز جماعت صبح، زیارت عاشورا خوانده می شد و پلارک یکی از مشتریان پر و پا قرص این مراسم بود، امّا حال او با حال بقیه خیلی فرق داشت. به محض این که نام خانم فاطمه زهرا علیها السلام برده می شد، خیلی شدید گریه می کرد و حال عجیبی می گرفت.
تقوا شهید سید احمد پلارک
خواهر شهید پلارک درباره ی او می گوید:
وقتی بر اثر مجروحیت در بیمارستان بستری شده بود، رفتم کنارش و به او گفتم: «احمد! آخر به ما حلوا ندادی.» در جوابم گفت: «آنقدر می روم و می آیم که یک آدم حسابی بشم.» و همرزمانش هم تعریف می کردندکه قبل از محرّم، بیرق ها را می شست، تمیز می کرد، بعد پاهایش را روی سنگ های داغ می گذاشت و می گفت: «لذّت می برم! می خواهم این عذاب را تحمّل کنم تا بفهمم مسئولیّت چییست، نمی توانم جواب خدا را بدهم، اگر کوتاهی کنم، می خواهم یک ذرّه از عذاب جهنّم را بفهمم.»
یکی از همرزمانش درباره ی او می گوید:
شب عاشورا بود. احمد تعدادی از بچّه ها را جمع کرد و گفت: «حُر در شب عاشورا توبه کرد و امام حسین علیه السلام هم او را بخشید و به جمع خودشان راه داد. بیایید ما هم امشب همین کار را بکنیم.»
نیمه شب وقتی بچّه ها از خواب بیدار شدند، سید احمد گفت: «پوتین هایتان را دربیاورید.» سپس همه ی بند پوتین ها را به هم گره زد و داخل آن را پر از خاک کرد و روی دوش ها انداخت. بعد، چند ساعتی را در بیابان های «کوزران» در حین پیاده روی، گریه و عزاداری کردیم. هر کس زیر لب چیزی زمزمه می کرد، ولی احمد چیزهایی بر زبان جاری می ساخت که تا به حال نشنیده بودیم.
سید احمد پلارک و مداومت بر مستحبات
مادر شهید پلارک درباره ی او می گوید:
در عمرش چند کار را هرگز ترک نکرد:
۱. مداومت بر نماز شب؛ در ۱۳ سالگی تا به هنگام شهادت ۲۳ سالگی نماز شبش ترک نگردیده بود. شب های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت.
۲. مداومت بر غسل روز جمعه.
۳. مداومت بر خواندن زیارت عاشورای هر صبح.
۴. مداومت بر گفتن ذکر ۱۰۰ صلوات در هرروز و ۱۰۰ بار لعن بنی امیّه.
۵. مداومت بر خواندن سوره واقعه.
نحوه ی شهادت شهید سید احمد پلارک
۲۲ فروردین ماه ۱۳۶۶ ه.ش. در حال نظافت سرویس های پایگاه بود،در یک حمله هوایی، موشکی به پایگاه اثابت می کند و احمد زیر آوار می ماند. بعد از بمباران، هنگامی که امدادگران در حال جمعآوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجّه می شوند که بوی شدید گلابی از زیر آوار می آید. وقتی آوار را کنار می زدند با پیکر پاک این شهید رو برو می شوند که غرق در بوی گلاب بود. هنگامی که پیکر آن شهید را در بهشت زهرا تهران، در قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲ به خاک می سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می باشد بهطوریکه اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از آن طرف سنگ از گلاب مرطوب می شود.
پیش بینی زمان شهادت شهید سید احمد پلارک در زمان حیات
هنگام دفن شهید محمّد شکری، سید احمد او را داخل قبر گذاشت و به او گفت: قبل از این که چهلمت برسد، پیشت می آیم!».
او گفته بود که من شنبه شهید می شوم و دوشنبه جنازه ام را می آورند و همان هم شد. جنازه ی او را روز دوشنبه، مقارن با چهلم شهادت محمّد شکری آوردند.
خواهر شهید پلارک درباره ی او می گوید:
آخرین باری که احمد می خواست به جبهه برود، به مادرم گفت: «مادرجان! من دیگر بر نمی گردم. کارهایت را انجام بده، قندی می خواهی بشکن، خانه و زندگی را مرتّب کن، این دفعه دیگر برنمی گردم. من جوابم را از آقا امام رضا علیه السلام گرفتم.»
او چند وقت قبل به زیارت امام رضا علیه السلام رفته بود.
بعد ادامه داد: «مادر! من برای تو هیچ کاری نکرده ام، ولی آن قدر تو را بالا می برم که همه چیز را جبران کنم. »
همسایه ی بهشتی سید احمد پلارک
قبل از عملیات کربلای ۸، با گردان عمّار به مشهد رفته بود. یک روز صبح که از خواب بیدار شد، تب و لرز کرده بود ولی به دوست همراهش گفت: حتماً باید به بهشت رضا بروم و بر این مسأله اصرار می کرد. دوستش از او سؤال کرد که مگر چه اتّفاقی افتاده است؟ شهید پلارک گفت: دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: تو در بهشت همسایه ی من هستی. شهید پلارک می گوید: من خیلی تعجّب کردم؛ چون تا به حال او را ندیده بودم، به او گفتم: شما کی هستید الان کجایید؟ گفت: در بهشت رضا (علیه السلام. سید احمد آن روز آنقدر گشت تا آن شهید را که حتّی نام او را هم نمی دانست پیدا کرد وقتی به بالای مزار او رفت، شروع به سخن گفتن با او کرد.
شفاعت سید احمد پلارک
یکی از آشنایان شهید سید احمد پلارک، او را در خواب میبیند و از او تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک به او می گوید: من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجّه و عنایت داشته باشید. همچنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمیآید.
علت بوی عطر قبر سید احمد پلارک
خیلی ها سید احمد پلارک را با بوی شمیم گل یاس و عطر مزارش می شناسند. کسانی که زیاد بهشت زهرا می روند، به او میگویند شهید عطری. سنگ مزارش همیشه نمناک است و بوی عطر ترشح می کند. درباره ی علّت این موضوع تا به حال صحبت ها و نقل قول های فراوانی شده است، امّا مادر شهید این گونه می گوید: بوی مزار سید احمد هیچ علّتی جز لطف و فضل الهی و رابطه ی ماورایی او با خدا و اولیاء اللّه ندارد و هیچ کس هم چیزی از این رابطه نمی داند ، علّتش را خدا می داند و بس.
وصیت نامه شهیدسید احمد پلارک
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمی کرد،ما هدایت نمی شدیم.
السلام علیک یا ثاراللّه؛ ای چراغ هدایت و کشتی نجات، ای رهبر آزادگان، ای آموزگار شهادت بر حرّان ، ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب باوفایت، ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید.
یا حسین (علیه السّلام) دخیلم، آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیّت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی مادر شیعیان زده ، برای انتقام آن بازوی ورم کرده و گرفتن انتقام آن سینه ی سوراخ شده می رویم ، سخت است شنیدن این مصیبت ها.
خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت به کار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما . خدایا توفیق شناخت خودت آن طور که شهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضی بفرما و ما را به آن ها ملحق بفرما .
خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم، جز معصیت چیزی ندارم و اللّه اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستّار العیوبی را بر می داشتی، می دانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند، هیچ، بلکه از من فرار می کردند حتّی پدر و مادرم . خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش ،آن گناهانی که مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو…
مادر! توجّه کن! اگر من به زیارت امام رضا (علیه السلام) می رفتم , مگر شما نگران بودید؛ بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم . حال شما اصلاً نباید نگران باشید؛ چراکه من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم . پس همچون مادران شهید پرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی، بر ضدّ انقلاب انجام دهد, جلویش بایست , حتّی اگر از نزدیکترین کسان باشند.
بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید (امام دوستت دارم و التماس دعا دارم) که می دانم بر سر قبرم می آید.
ظهر عاشورا ۱۴۰۶ ه.ق. مصادف با ۲۴ /۶/ ۱۳۶۵ ه.ش.
سید احمد پلارک